سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنّصر ومدّ فی عمره الشّریف وزیّن الارض بطول بقائه واجعلنا من خیر اعوانه وانصاره
   بعد از اینکه وبلاگمو برای دوّمین بار آپ کردم،به یه سفر 5 روزه دعوت شدم-یه مهمونی-و چون دسترسی به اینترنت نداشتم نتونستم پست جدید بذارم.البته ناگفته نماند که میزبانان عزیز ما ترتیب استفاده از یه خط اینترنت رایگان رو برا مدّعوینشون داده بودن با این تفاوت که با این خط اینترنت مهمونا فقط میتونستن به یک شبکه خاص متّصل شن:شبکه ارتباطی ملکوت.
راستیتش ما هم همه سعی و تلاشمون شده بود اینکه از فرصت استفاده کنیم و 24 ساعته کانکت این شبکه با حال بشیم.
بگذریم
،گفتم اگه بهتون بگم از سفر اومدم حتما ازم سوغاتی میخوایید،برا همین تصمیم گرفتم بعضی از زیباییهای این مهمونی رو به عنوان سوغاتی سفر براتون بازگو کنم.هر چند وقتی برگشتم این کارو کردم اما به دلیل مشغله زیاد نتونستم تو وبلاگ بذارمش تا به نظر مبارکتون برسه،در واقع هنوز چند روزی از اومدنم نگذشته بود که کارت دعوت یه مهمونی دیگه-اردوی از بلاگ تا پلاک4ـ برام ارسال شد.خیلی خوشحال بودم والبته متعجب،نمیدونم جریان چی بود آخه فکر میکردم چون آداب مهمونی رو رعایت نکردم حتی سال بعد هم بهم اجازه حضور ندن تا چه برسه که به این زودی...هر چی بود که بالاخره اینبار هم راهی شدم.
حالا 2 روزی هست که برگشتم و قرار شده مثل همه دوستان دیگه که تو اردو شرکت داشتن قسمتی از خاطرات پر شورـو البته خدا داند که با شعور یا بی شعورـاین اردو رو به نگارش در بیارم.اما به نظرم رسید قبلش به همه دوستان خاطره نویس که این پستو مطالعه میکنن و هنوز مطلبشونو ننوشتن مسئله ای رو من باب تذکر بیان کنم،
دوستان گرامی:خواهشا،لطفا،بالا غیرتا،شما رو جون شهدا درسته که این سفر معایب زیادی داشت اما محاسنش هم کم نبود،پس همت بخرج بدید و اگه در مورد نیمه خالی لیوان مینوسید در کنارش کمی هم از نیمه پر لیوان حرف بزنید تا لا اقل اوناییکه حسرت این اردو به دلشون موند،از همین الان برای ثبت نام اردوی بعدی پشیمون نشن.
درسته قبول دارم خیلی چیزا بود که نباید میبود و خیلی چیزا هم نبود که باید میبود امّا اون چیزی که باید میبود و به لطف خدای رحمان بود حضور پررنگ ما جوونا بود.(چقدر بود بود)
حالا اگه مرد میدونی با مطالب زیبات به رونق این حضور بیفزا(البته منظورم حظور با کیفیته)،
اگه میتونی یه حرف قشنگتر بزن...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 87/12/30ساعت  12:53 صبح  توسط زن آقا 
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    یک حرف قشنگتر بزن...
    اولین دعای ما..
    ردپای یک طلبه در نت